«اگر انقلاب نشده بود یا انقلاب به دست خمینی تبدیل به نظامی اسلامی نشده بود، جمال شورجه هیچ جایی در سینمای ایران نداشت»
زمروز: سال ۱۳۵۷، زمانی که گروه خشمگین مذهبی هوادار آیتالله خمینی به خیابانها ریختند و با آتش زدن سینماها مخالفت خود را با آنچه «فساد و فحشا» میخواندند، ابراز کردند و در آبادان گروهکی مذهبی از پیروان همانها سینما رکس را آتش زدند و جان دهها و صدها انسان بیگناه را گرفتند تا هیزمی شوند برای آتش انقلابشان، هنوز طالبانی وجود نداشت و داعشیها حتی در گهواره هم نبودند. شاید انقلابی که بعدها انقلاب اسلامی ایران خوانده شد، اولین انقلاب در دنیا بود که با آتشزدن سینماها شعلهور شد.
اکنون، چهل و سه سال پس از آن تاریخ، کانون کارگردانان سینمای ایران از جمال شورجه در موزه سینمای ایران قدردانی میکند. جمال شورجه کیست؟ یکی از همان سینما آتشزنها از قشر سینماکاران حزباللهی، که کمکم قدرت را در دست گرفتند و برجستهترین سینماگران ایرانی را یا خانهنشین کردند، یا کوچ دادند، یا دقمرگ کردند.
در مراسم «بزرگداشت» او، نخست محسن امیریوسفی، رئیس کانون کارگردانان، طی سخنانی گفت: «ما امشب برای بزرگداشت کارگردانی گرد هم آمدیم که دانشآموخته گرافیک است و به گفته خودشان اگر انقلاب نمیشد، هیچگاه به سراغ سینما نمیرفتند. آقای جمال شورجه کارگردانی سینما را از سال ۶۷ با فیلم روزنه آغاز کرد و نام خود را به عنوان یک سینماگر دفاع مقدس ثبت کردند، با فیلمهایی که در کنار بیان اعتقادات و دیدگاه وی در حوزه جنگ و انقلاب، نشان علاقه به تکنیکهای جذاب سینمایی و تلاش در جذب مخاطبین سینما است.»
محسن امیریوسفی که یکی از کارگردانان برجسته پس از انقلاب است که هر کارش با ده سال توقیفی روبهرو شده است و بعد مثله شده و محدود پخش شده است، به خوبی میداند که شورجهها چه بلایی سر سینمای ایران آوردند و مطرحترین صنعت سینمایی منطقه را با سانسور عجیب غریب دینی در باتلاق خفه کردند. چرا باید امیریوسفی که یک سکانس تصادفی از فیلم «خواب تلخ» یا «آشغالهای دوستداشتنی»اش به تمام فیلمهای جمال شورجهها میارزد، مجیز او را بگوید؟
تازه کمترین مجیزها از زبان امیریوسفی شنیده شد. نوبت به دیگران که رسید، سنگ تمام گذاشتند. سیداحمد میرعلایی گفت: «چرا میگذاریم هنرمندان ما فوت شوند و بعد تندیسشان را نصب میکنیم؟ چرا تندیس افرادی همانند شورجه را نباید برای نسلهای بعدی نگه داریم؟»
نوبت به آقای جواد شمقدری، یار غار ایشان، که رسید، دیگر از خدا و قرآن و سوره والعصر تا «رهبر» برای او مایه گذاشت، و در بخشی از سخنان خود گفت: «یادم است در یکی از جلسات با رهبر انقلاب، ایشان به حضور آقای شورجه تاکید داشتند. به آقای خزایی پیشنهاد میکنم تا از آقای شورجه در شوراها استفاده کنند.» با توجه به این که ژرار دوپاردیو در نقش دایی حسین، والی الجزایر، در فیلم سینمایی «احمد بای» (آخرین ساخته جمال شورجه که مربوط میشود به زندگی «احمد بای بن محمد شریف») بازی کرده است، شمقدری میگوید:
«شخصی مثل «ژرارد دوپاردیوو» که در کار «احمد بای» بازی میکرد؛ عاشق او شده بود و اگر امکانش وجود داشت، امشب در این جمع درباره این استاد سینما صحبت میکرد. عمده کارهای «جمال شورجه» براساس نیاز روز جامعه و سینمای ایران بوده است.»
حالا این که زندگی احمد بای و مبارزه ضداستعمار قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی در الجزایر کدام نیاز روز جامعه ایرانی و سینمای ایران را حل میکند، بماند! این که هزینه این فیلم (که تماما از سوی طرف ایرانی تامین شده است) چه قدر است، هم بماند. این که فیلم از سوی طرف الجزایری به جشنواره فجر داده نشد، نیز بماند! فراموش نکنیم که تحولات سیاسی اخیر در الجزایر ممکن است سرنوشت این فیلم را تغییر دهد.
اگر بخواهیم به گفتههای آن مجلس و سخنان خود جمال شورجه اشاره کنیم، سخن به درازا میکشد. فقط یکی از سخنان جمال شورجه را به عنوان مشتی نمونه خروار اینجا میآورم: «این فیلم درباره احمد بیگ پاشا، قهرمان ملی الجزایر، است که در آن کشور مانند سردار سلیمانی ما محبوب است و برای او احترام قائلند.» او سپس اضافه میکند: «حاج قاسم در کشور ما مظلوم واقع شد، ولی احمدبیگ پاشا یکی از سرداران عثمانی بود که بسیار محبوب بود. این فیلم تاریخی را به کمک دوستان که جهادی کار کردند، با تمام مشکلاتی که بود، ساختیم و به ایران برگشتیم.»
خوب است یادآوری کنم که جمال شورجه همان کسی است که وقتی فرجالله سلحشور قرار بود سریال «موسی پیامبر» را بسازد و سرطان گرفت، این شایعه را دامن زد که اسرائیلیها ترور بیولوژیکش کردند و وقتی قرار شد خود شورجه «موسی» را بسازد، خود او هم سکته مغزی کرد و دوباره این شایعه سر زبانها افتاد که گویا جمال شورجه را میخواستند ترور بیولوژیک کنند که موفق نشدند.
جمال شورجه حتی در بین همردیفهای خودش هم کارگردان و فیلمنامهنویس کوچکی است و هیچ صحنه و سکانسی از فیلمهای او یاد کسی نمانده است و در حافظه سینمای ایران جایی ندارد. اگر انقلاب نشده بود یا انقلاب به دست خمینی تبدیل به نظامی اسلامی نشده بود، جمال شورجه هیچ جایی در سینمای ایران نداشت. شورجهها جای شهیدثالثها، گُلهها، تقواییها، صیادها، بیضاییها، و دهها و صدها نفری را گرفتند که میتوانستند صنعت سینمای ایران را به معنای واقعی جهانی کنند و در بازار فروش کشورهای مختلف جا باز کنند و درآمدی همسنگ نفت نصیب کشور کنند. همانطور که در ترکیه، اکنون صنعت سینما و مجموعههای تلویزیونی جهانی شده است و حتی دارند در کشورهای غربی مجموعه تلویزیونی میفروشند، چه برسد به کشورهای منطقه.
روزی که دیر نیست، با برچیده شدن بساط جمهوری اسلامی در ایران، اینها چون حبابی روی آب میترکند؛ به گونهای که انگار هرگز نبودهاند.
یادداشتی از مصطفی عزیزی
برگرفته از ایندیپندنت فارسی
مقالات و یادداشتهای منتشر شده در بخش «دیدگاه» لزوما نظر و سیاست «زمروز» نیست.