گشت ارشاد چهار گلوله به بوکسور تیم ملی ایران شلیک کرد.
زمروز: ماریا عارفی و رضا مرادخانی، زن و شوهری بودند که در پارک پردیسان تهران هدف حمله یک مامور گشت ارشاد قرار گرفته بودند. مامور ۲۲ ساله «گشت ارشاد» هنگامی که با حمایت شوهر خانم عارفی مواجه شد، در حالیکه نوزاد یازده ماهه آنها نیز همراهشان بود، از فاصله نزدیک به پدر خانواده شلیک کرد.
این حادثه در هشتم اردیبهشت در پارک پردیسان رخ داده بود.
آنها که ابتدا به دادسرای نظامی شکایت کرده بودند، به جای رسیدگی به شکایتشان، در کمال ناباوری با «اتهام کشف حجاب و تمرد» از سوی نیروی انتظامی مواجه شدند.
این زن و شوهر پس از ناامید شدن از اجرای عدالت، در گفتوگو با روزنامه «شرق» از جزئيات ماجرا پرده برداشتند. رضا مرادخانی، که بوکسور تیم ملی ایران بوده است، میگوید این مامور او را هدف شلیک مستقیم چهار گلوله قرار داد. شکایت این خانواده به دادسرای نظامی نه تنها راه به جایی نبرده است بلکه به «کشف حجاب و تمرد» نیز متهم شدهاند.
پدر این خانواده، که مجروح است، همراه همسرش و دختر ۱۱ ماههشان به دفتر روزنامه شرق رفتند تا از جزئیات این رویداد باورنکردنی بگویند. این خانواده ابتدا قصد صحبت با رسانهها را نداشتند اما هنگامیکه فهمیدند شکایت راه به جایی نمیبرد و از اجرای عدالت ناامید شدند، ترجیح دادند به گفتوگوی رسانهای متوسل شوند.
ماجرا زمانی شروع شد که ماریا عارفی هنگام قدم زدن در پارک همراه همسر و دخترش، بهدلیل نوع حجابش تذکر گرفت، تذکری که به درگیری و در نهایت شلیک گلوله ختم شد. حالا، مرادخانی که سالها ملیپوش بود و چندین مدال آسیایی و جهانی دارد نه تنها برای ادامه ورزش، که حتی برای امرار معاش نیز دچار مشکل است. منبع اصلی درآمد او در سالهای اخیر مربیگری بوده است که اکنون با توجه به آسیب جسمیاش، کار چندان آسانی نیست.
خانم عارفی تاکید میکند که روسری سرش بوده و در ادامه میافزاید: «ما خودمان چند سال است داریم در این سیستم زندگی میکنیم. در تیم ملی کشوری بودیم و به مسابقات خارج از کشور رفته بودیم که همیشه باید اصول را رعایت میکردیم. خودتان میدانید که تیمهای ملی چطوری هستند، اصلا نباید حجابت مشکلی داشته باشد، در مسابقات حتی یک لحظه مقنعه نباید از سرمان بیفتد. نمیآییم سرلخت به خیابان برویم که. همسرم هم که سالها ملیپوش بوکس ایران بوده و مدالهای آسیایی زیادی برای ایران به دست آورده است. همه موازین مرتبط با قوانین کشور را هم میدانیم. همان روسری را آن مرد موقع درگیری بهراحتی از سرم کشید و دوباره خانمهایی که در اطراف بودند روسری من را از زمین برداشتند و به من دادند.»
وی افزود حتی در یک سال و اندی که در ترکیه زندگی میکردند تا مرادخانی در تیم فنرباغچه مسابقه دهد، آنجا هم حجاب داشت و میگوید: «حتی شوهرم اجازه نمیداد با آستین کوتاه در باشگاه تمرین کنم. من در آنجا بدون حجاب نبودم. بعد من چطوری بیایم بیرون بدون روسری پیادهروی کنم؟»
در روز حادثه که آنها برای پیاده ری به پارک پردیسان رفته بودند، حوالی ساعت ۶ بعدازظهر یک ماشین گشت ارشاد مقابل این زوج توقف کرد و مامور خانمی خواستار دریافت کد ملی خانم عارفی شد. مامور گشت ارشاد گفته بود برای استعلام گرفتن به کد ملی ماریا عارفی نیاز دارد تا ببیند او مشکل اخلاقی دارد یا نه. وقتی شوهر خانم عارفی به این امر اعتراض کرد، مامور مردی از ماشین پیاده شد و به او گفت کنار برود و دخالت نکند.
به گفته این زن و شوهر، در مجموع دو مامور مرد و چهار مامور زن گشت ارشاد حضور داشتند. از دو مرد، یکی لباس شخصی به تن داشت و دیگری لباس سبز نیروی انتظامی. همین فرد دوم که لباس سبز نیروی انتظامی را به تن داشت، حتی وقتی مرادخانی میخواست معذرتخواهی کند و ماجرا را ختم کند، راضی نشد و به او پرخاشگری و فحاشی کرد. او سپس با اسپری فلفل به این خانواده حمله کرد، در حالی که دختر ۱۱ ماههشان در آغوش مادر بود. او میگوید: «آن فرد اسپری را دو سه بار آورد و به سمت رضا پاشید که روی سر دخترم و روی دهان من هم ریخت، که تا پایان شب همه دهانم میسوخت. رضا هم که تحت تأثیر اسپری فلفل چشمهایش را گرفت و افتاد زمین.»
مردم جمع شدند، و نیروهای گشت ارشاد سعی کردند آنها را متفرق کنند و اجازه فیلم گرفتن به کسی ندهند. در این میان، ناگهان مامور اقدام به تیراندازی کرده بود؛ تیر اول هوایی و سپس، شلیک مستقیم به سمت مرادخانی. او میگوید: «من صدای تیر اول را که شنیدم همان اطراف بودم، ولی جایی را نمیدیدم. صدای تیر اول را که شنیدم، برگشتم به سمت صدا که تیر دوم را از پشت به من زد.»
تیر سوم و چهارم هم شلیک شدند که یکی از آنها به پای مرادخانی خورد. عارفی میگوید: «همین که دیدم رضا تیر خورده، من هم خودم را از مامورها که من را گرفته بودند، رها کردم و بدوبدو به سمتشان رفتم. دیدم مامور بالای سر رضا رفت و کُلت هم دستش بود. ناگهان خودم را روی مرد پرت کردم و او را هل دادم و او هم به زمین خورد. زمین که خورد، دستم را مقابل لوله تفنگش گذاشته بودم. با خودم میگفتم اگر به دستم تیر بزند که نمیمیرم؛ ولی حداقل تیری به سر یا قلب رضا برخورد نکند. تعداد تیرها وقتی زیاد شد، حتی فکر کردم مشقیاند؛ ولی مشقی نبودند و تیرها به آسفالت برخورد میکردند.»
در حالی که مرادخانی روی زمین بود و نه فقط از پا که از شکمش نیز خون جاری بود، مامور سعی کرد به او دستبند بزند و با لگد به صورت او کوبید. وساطت مامور لباسشخصی باعث شد دستبند باز شود. پس از مدتها انتظار، آمبولانس از راه رسید و مضروب را به بیمارستان رسول اکرم در خیابان ستار خان برد. بیمارستان بهسرعت پر از ماموران لباسشخصی شد. ماموران بخش بازرسی نیروی انتظامی و یک قاضی که خود را نماینده دادستان معرفی کرد نیز به بیمارستان آمدند.
مرادخانی تحت عمل جراحی قرار گرفت و پزشکان تایید کردند که چهار گلوله به بدنش اصابت کرده بود: یکی از پشت، یکی از جلو و دو تا به پا. او چند روز در بیمارستان تحت نظر بود و چند بار عمل جراحی شد.
سپس، پلیس امنیت اخلاقی نیروی انتظامی برای معذرتخواهی به بیمارستان آمد و به او گفت هزینه درمانش را میپردازند و میخواهند با رسانهها صحبت نکند. هزینه بیمارستان (بیش از پنج میلیون تومان) را هم طبق نامهای محرمانه، نیروی انتظامی پرداخت.
خانواده چند روزی را به این منوال گذراند. وقتی برادر عارفی (که خود هفت سال کاپیتان تیم پاس ناجا بود و مدالهای طلای جهانی دارد) پستی در مورد ماجرا منتشر کرد، با تقاضای مرادخانی، پست را بهسرعت حذف کرد.
اما وقتی خانواده به دادسرای نظامی شکایت کردند، با پیگیری وکیل مشخص شد که نیروی انتظامی با ادعاهای دروغ وارد پرونده شده است، از جمله اینکه عارفی اصلا روسری به سر نداشته و با لباس آستین کوتاه و بیحجاب در پارک بوده است. در عین حال، سرهنگ مسئول امنیت که مقام بالادستی ضارب محسوب میشود، با نقض وعده قبلی، حتی حاضر به دیدار با این خانواده نشد.
مرادخانی ضمن تکرار درخواست اجرای عدالت و دریافت غرامت، میگوید: «من مربی هستم و همه درآمدم با همین کار میچرخد. حالا تا حدود یک سال نمیتوانم ورزش کنم. همهجا باید با کمربند باشم. شاید دیگر هیچوقت نتوانم در رینگ بوکس بروم. ما درخواست اشد مجازات را برای ضارب داریم.»
موبایلِ بسیاری از کسانی که از این ماجرا فیلمبرداری کرده بودند ضبط شد و ماموران فیلمها را پاک کردند، گرچه فیلمهای اندکی باقی ماندهاند.
یکی از شاهدان عینی ماجرا نیز با روزنامه شرق گفتوگو کرد، شاهدی که پس از ماجرای آن روز همراه چند زن دیگر به کلانتری مرزداران رفتند و شکایت خود را ثبت کردند. وی در توضیح رویداد آن روز میگوید: «نیروهای آنها مدام سعی میکردند مردم را متفرق کنند. هر بار هم همان آقایی که شلیک کرده بود به سمت مردم میدوید و عدهای دور میشدند؛ اما دوباره برمیگشتند. خیلیها فیلم گرفته بودند. البته همان آقای ضارب دنبال مردم میدوید و گوشیها را پاک میکرد. حتی موبایل یک خانمی را کلا ریستفکتوری کرد که همان خانم بعدش میگفت تمام محتویات موبایلم پاک شده و دیگر اطلاعات خودم را هم ندارم.»
درخور توجه است که این حادثه در حالی روی داد ه که بنا بر تاکید خانم عارفی پارک پر از بچههای کوچکی بود که در معرض گلوله و تیراندازی قرار داشتند.